چه سان تشبيهت كنم؟
آنگونه كه سفيد يا نقره اي چو ماه
مي درخشي
در آسمان تاريك اين شب سرد زمستاني
يا چون دانه هاي برف
پاك و نجيب
مينشيني
آهسته لب ديوار نگاهم
كه بر پنجره
ثابت مانده در اين نيمه شب
چه آرام قدم ميگذاري
و لغزان
چون نفس هاي گرمم
خودت را ميرساني در باد
به انديشه هاي دور و سركشم
و درآن دور دست روياهاي ، دست نخورده ام
بهار را دعوت ميكني
به مهماني من و شب و سكوت و تنهايي
تو كه مي آيي
همراه با قدم هايت
سبزه و ارغوان
بوسه اي ميزنند
بر دشت خشك نگاهم
و با حرم نفس هايت
تن يخ زده ام
خود را جاري ميكند ، در آغوش نيلوفري ات
و چه زيباست در كنارت
بهار را احساس كردن
و سبز شدن
و رشد كردن
همراه با پيچك هاي باغچه
يا مثل گلي شكفتن
و يا چون كودكي بالغ شدن
ْآري...
با تو بودن يعني
به تكامل رسيدن
دوستان عزيزم شعر از خودم هست